آخرِ خیابانِ آخرین خیابان

آخرین خانه

آخرین دو اتاق ساده

آخرین روشنایی که از شهر به چشم میخورد

آخرین روزهای خوب و

آخرین دوستی ساده که به جا مانده بود

اولین فرار از دنیای کودکانه

اولین حرف های عاشقانه

اولین باران دوتایی

اولین شب های رویایی

اولین غروب دلگیر

اولین روزهایی که شدیم پیر.


دکور خانه ای که بهم ریخته نشد تا همیشه یادآور خاطرات روزهایی باشد که آخرین نفس های زندگیمان را میکشیدیم

و امروز

دلتنگ همان هوای صاف شدم

هوای صاف دم غروب نارنجی رنگ

با منظره ای از خلاصه کل شهر


دیوار گِلی قدیمی

توپ کهنه ایی که همسایه پاره کرد

اشک تلخ چشمان کودکی معصومم

و تویی که با سادگی تمام تئاتر سایه برگزار کرده بودی

برای نشاندن لبخند هایم

روی دیوار گِلی قلبم

این بود کودکی ساده من :)


-آقای ربات


مشخصات

آخرین جستجو ها